به دنبال درج گزارشی با عنوان «جلیلی در ژنو آبروی سعدآباد را خرید» در روزنامه جوان مورخ 18 آذرماه، روابط عمومیمرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام (به ریاست جناب آقای حسن روحانی، دبیر اسبق شورای عالی امنیت ملی و مسئول مذاکرات هسته ای در زمان اول اصلاحات) جوابیهای به روزنامه ارسال کرده که متن کامل این جوابیه به همراه توضیحات «جوان» درپی میآید. متن کامل جوابیه
مدیر مسئول محترم روزنامه جوان
با سلام
احتراماً به اطلاع میرساند جوابیه زیر در ارتباط با مطلب «گزارش جوان از روند مذاکرات ایران و 1+5 جلیلی در ژنو آبروی سعدآباد را خرید» مورخ پنجشنبه 18/9/1389 که در آن نشریه وزین به چاپ رسیده است، ارسال میگردد. مستدعی است دستور فرمایید مطابق قانون مطبوعات نسبت به چاپ آن اقدام شایسته و لازم صورت بگیرد.
1- تیمهای مذاکره کننده هستهای قبلی کاملاً با نظر مسئولان عالی رتبه کشور انتخاب شده بودند و هر یک از محورهای مذاکره و گفتوگو با طرفهای خارجی قبلاً به تصویب مقامات عالیه کشور رسیده بود.
2- هرگز طرفهای مذاکرهکننده خارجی نسبت به تیمهای مذاکره اشرافی نداشته و بیان چنین مطلبی در مرحله اول توهین به حاکمیت و نظام مقدس جمهوری اسلامی است و در قدم دوم به تک تک افرادی است که در این تیمها برای احقاق حقوق و منافع ملی کشور تلاش کردهاند. (ذکر نقل دروغ و عاری از حقیقت از بلر بدون هیچ سندی در شأن آن روزنامه نیست) اعضای تیم مذاکره کننده چندین نوبت مورد تشویق سران نظام قرار گرفته بودند.
3- مذاکرات سعدآباد از مذاکرات افتخارآمیز نظام است که حداقل چند دستاورد بسیار مهم داشت:
3-1- دفع تهدیدات بینالمللی که در آن ایام توسط امریکا و صهیونیسم طراحی شده بود (که امروز به نحو دیگری با صدور قطعنامههای تحریم علیه جمهوری اسلامی ایران به اجرا در آمده است)؛
3-2- تبدیل تعلیق اجباری (طبق مصوبه آژانس در شهریور 82) به تعلیق داوطلبانه؛
3-3- تبدیل تعلیق گسترده صرفاً به یک مورد (تعلیق گازدهی)؛
3-4- ایجاد فرصت برای تکمیل فناوری هستهای در کلیه مواردی که تکمیلنشده بودند از قبیل U.C.F اصفهان، کیک زرد بندرعباس، بخش صنعتی نطنز، ساخت سانتریفیوژها و فعالیت آب سنگین اراک؛
3-5- شکستن وحدت اروپا و امریکا و حل و فصل بخش بزرگی از مسائل حقوقی پرونده هستهای در آژانس.
4- مقام معظم رهبری در جمع کارگزاران نظام در تاریخ 11/8/82 یعنی درست 12 روز بعد از مذاکرات سعدآباد، فرمودند: «هیچ تسلیمی تا اینجا وجود نداشته است. این یک حرکت سیاسی و کار دیپلماسی است... با دقت و ملاحظه جوانب، کار کردهاند و حواسشان جمع است که کاری برخلاف مبانی و اصول انجام نگیرد.»
5- در همین دوره بود که فناوری هستهای با فرصتی که از لحاظ سیاسی – حقوقی توسط تیم اول هستهای به وجود آمد، به دست دانشمندان ایرانی کاملاً تکمیل گردید:
5-1- افتتاح U.C.F اصفهان در فروردین سال 1383
5-2- تکمیل U.C.F اصفهان در آخر سال 1383
5-3- ساخت 1274 سانتریفیوژ تا آذر سال 1383
5-4- دستیابی به آب سنگین در تابستان سال 1383
5-5- تکمیل ساخت سانتریفیوژ P2 در اوایل سال 1384.
6- بررسی روند تاریخی هر کشور و هر واقعه باید به طور خطی و طولی انجام گیرد. قطعاً نمیتوان تحولات یک کشور را مقطعی و بدون توجه به گذشته آن بررسی صحیح، عادلانه و منطقی کرد. بنابراین رویدادها و تحولات صورت گرفته در هر مقطعی متکی و مبتنی بر تحولات قبلی است. گذشت زمان قطعاً ثابت خواهد کردکه هر یک از تیمهای دیپلماتیک در زمان خود چگونه رفتار کردهاند و چه کارنامهای داشتهاند. متأسفانه حساسیت این مسئله و محرمانه بودن اسناد و مذاکرات مانع از بحث و باز کردن همه مسائل میشود. لذا باید کمی صبر کرد تا زمان مناسب فرا رسد و داوران بیقصد و غرض و عادل بر این کارنامهها و تحولات دیپلماتیک کشور و عملکرد دوران قبلی و فعلی قضاوت کنند.
والعاقبه للمتقین
روابط عمومی مرکز تحقیقات استراتژیک
توضیحات روزنامه جوان
1- مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام در جوابیه خود به روزنامه جوان ادعا کرده که «تیمهای مذاکره کننده هستهای قبلی با نظر مسئولان عالیرتبه کشور انتخاب شده بودند و هر یک از محورهای مذاکره و گفتوگو با طرفهای خارجی قبلاً به تصویب مقامهای عالیرتبه کشور رسیده بود.» این موضوع به طور کامل قابل مناقشه است.
آیا صرف تعیین یا تأیید تیم مذاکره کننده هستهای توسط مسئولان بلند پایه نظام به معنی این است که عملکرد آنها در روند مذاکرات نیز مورد تأیید است؟ گاه در روند مذاکرات دیپلماتیک، مباحثی مطرح میشود که خارج از چارچوبهای پیشبینی شده است. در چنین فضایی، این به ویژگیهای فردی یک دیپلمات بستگی دارد که چگونه مذاکرات را به سمت و سویی هدایت کند که منافع ملی کشورش را تأمین نماید.
در چنین فضایی، صحبت کردن از اینکه مذاکرهکنندگان با نظر مسئولان بلند پایه، پای میز مذاکره نشستهاند، اولا منطقی به نظر نمیرسد و در ثانی به معنی تأیید روندهایی نیست که آنها خلق کننده آن بودهاند. بخش مهمی از روندهایی که حتی حوزه کلان سیاستگذاری در کشورها را نیزتحت تأثیر قرار میدهد، ناشی از شیوه مذاکره و پیش فرضهایی است که مذاکرهکنندگان بر اساس آنها پای میز مذاکره رفتهاند. از همین جاست که میتوان بین دیپلماسی و دیپلماتهای دوران اصلاحات و دوره بعد از آن تفکیک قائل شد.
دیپلماسی هستهای ایران در دوران اصلاحات بر پایه این جمله دکتر حسن روحانی بنا شده بود که چند سال بعد در گفتوگو با خبرگزاری کیویدو ابراز شد. او در فوریه 2009 در گفتوگویی که سمت و سوی انتقاد از دولت احمدینژاد داشت، گفت: « تنها چیزی که برخی کشورها دارند، نگرانی از آینده برنامه (هسته ای) ماست... ما میتوانیم از طریق گفتوگو نگرانیهای آنها را کمتر کنیم» به بیان واضحتر، روند حاکم بر مذاکرات دوران اصلاحات « نگرانیزدایی» بوده است، که به نظر میرسد حاصل نوعی سوء فهم استراتژیک است.
غرب در روند مذاکرات با تیم هستهای اول و حتی بعد از آن با ایران هیچگاه درپی « نگرانی زدایی» نبوده، بلکه نوعی استراتژی « مهار کننده» در برابر ایران به کار گرفته است. در چنین برداشتی، مشکل اصلی، پاسخ گفتن ایران به نگرانیهای غرب نیست بلکه چالش، حرکت چند بعدی ایران به سمت تبدیلشدن به یک قدرت هژمون منطقهای است.
آقای روحانی در گفت و گو با کیویدو گفته است که « خود آقای خاتمیو دولتش در مجموع بیشتر تمایل داشتند که از طریق تعامل و مذاکره با غرب به نتیجه مطلوب دست پیدا کنند» در حالی که تفاوت رویکرد دو تیم مذاکرهکننده بعدی «میزان اشتهای مذاکره با غرب» نیست، گو اینکه به گواه مخالفان، اشتهای دولتهای نهم و دهم برای مذاکره با غرب بیشتر بوده است. تفاوت روند مذاکرات با غرب در دوران اصلاحات، پیش فرضهایی است که مذاکرهکنندگان تحت تأثیر آنها وارد اتاق مذاکره میشدند. رویکرد غالب دوران اصلاحات تلاش برای «نگرانیزدایی» از طرف غربی بود ولی این رویکرد طی سالهای بعد از 1384 در نوردیده شد.
در این دوران ما شاهد شکلگیری نوعی رویکرد تهاجمی موازنهگرا هستیم که در عین تلاش برای نگرانیزدایی، نقطه کانونی ذهن دیپلماتها را از «نگرانیزدایی» به سمت دستیابی به روند مذاکراتی متوازن و موازنهگرا سوق داد.
علی لاریجانی روند جدید را با جمله «مروارید غلتان دادیم و آبنبات گرفتیم» کلید زد و این روند در دوره بعدی با تنوع بخشی به موضوعهای مذاکرات ایران و 1+5 در قالب بسته پیشنهادی دنبال شد.
خوب به خاطر داریم که امریکاییها تا مدتها حاضر نبودند وارد چارچوب مذاکرات هستهای با ایران شوند و مذاکرات تا مدتها در قالب تروئیکای اروپایی دنبال میشد ولی برای اولین بار، این در دوران بعد از تیم مذاکره کننده اول بود که امریکا مجبور شد در قالب 1+5 پشت میز مذاکره با ایران حاضر شود. آیا واقعاً این روند نتیجه نگرانیزدایی بود که در دوران تیم اول دنبال میشد، یا اینکه حاصل رویکرد موازنه جویانه ایران در روند مذاکرات بعدی بود؟
روندی که امروز در مذاکرات هستهای دنبال میشود، آنطور که آقای روحانی و همراهانش میگویند، نگرانیزدایی از غرب نیست بلکه چانه زنی برای تعریف و دستیابی به موازنهای جدید با غرب از طریق مذاکرات در قالب 1+5 است. انعکاس رویکرد موازنه جویانه ایران طی سالهای اخیر در سخنان مقامهای غربی مشاهده شده است. همین چند هفته قبل بود که نیکلا سارکوزی رئیسجمهور فرانسه گفت: «ما مذاکره میکنیم و مذاکره، سانتریفیوژهای ایران میچرخند و میچرخند!»
احتمالا این تفکیک به سادگی تأثیر انگارههای سطوح دیپلماتیک بر روند استراتژیک مذاکرات هستهای را نشان میدهد. در واقع موضوع مورد مناقشه این نیست که «تیمهای مذاکرهکننده هستهای قبلی با نظر مسئولان عالیرتبه کشور انتخاب شده بودند» یا نه، بلکه کانون بحث این است که مذاکرهکنندگان با چه پیش فرضهای ذهنی پشت میز مذاکره مینشستند و حالا با چه پیش فرضهایی وارد اتاق مذاکره میشوند. چارچوب مذاکرات هستهای در دوره اصلاحات نگرانی زدایی از غرب بود و نتیجه آن هم به گفته رهبر انقلاب به عقب نشینی ایران منجر شد. ایشان در سخنان سال 1386 تصریح کردند: «اول گفتند موقت تعلیق کنید، گفتند تعلیق داوطلبانه بکنید؛ ما هم به خیال موقت و به خیال داوطلبانه، تعلیق کردیم. بعد هر وقت اسم از برداشتن تعلیق آمد، یک قرشمال بازىاى در سطح دنیا درست کردند ـ در سطح مطبوعات و رسانهها و محافل سیاسى ـ واى، داد، داد، ایران مىخواهد تعلیق را بشکند! تعلیق شد یک امر مقدس که ایران اصلاً حق ندارد نزدیکش برود! ما این را تجربه کرده ایم؛ دیگر، تجربه جدیدى نیست. آخرش هم گفتند این تعلیق موقت کافى نیست؛ اصلاً باید به کلى بساط اتمى را جمع کنید. همین اروپاییها که مى گفتند شش ماه تعلیق کنید، وقتى این کار را کردیم، گفتند بایستى جمع کنید! این فرایند عقب نشینى، این فایده را براى ما داشت؛ هم براى خود ما تجربه شد، هم براى افکار عمومى دنیا تجربه شد. لیکن عقبنشینى بود دیگر؛ عقبنشینى کردند.»
2- معلوم نیست مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام چرا بیان خطاهای استراتژیک تیم مذاکرهکننده هستهای اول را «توهین به حاکمیت و نظام مقدس جمهوری اسلامی» قلمداد میکند. آیا اگر یک یا چند دیپلمات اشتباهی مرتکب یا دچار انحراف شده باشند و کسی این اشتباه را بازگو کند، توهین به نظام است؟
البته ما هم « به خاطر محرمانه بودن اسناد» نمیتوانیم حقایق بسیاری را منتشر کنیم ولی ظاهراً این دیپلماتهای هستهای دوران اصولگرایی هستند که به امریکا و اتریش پناه بردهاند! و در دانشگاه امریکایی پرینستون و شرکتهای نفتی گوشه عزلت گزیدهاند! راستی کدام دیپلمات ایرانی بود که بعد از چند سال همکاریاش در شرکت هالیبرتون وابسته به دیک چنی فاش شد و رسانههای غربی زبان به زبان خبر همکاری او با این شرکت امریکایی تحت مدیریت دیک چنی را منتشر کردند؟ راستی کدام دیپلمات بود که اتهام انتقال اسناد محرمانه به غرب و انگلیسیها درباره او مطرح گردید؟ چشممان را بر همه این اتهامات هم که ببندیم، واقعاً کدام دیپلماتها بودند که مطبوعات غربی آنها را به عنوان افرادی مصالحهگر توصیف میکنند؟ همین چند وقت پیش ( 29 ژوئن 2010) بود که روزنامه امریکایی وال استریت ژورنال درباره یکی از همین کسانی که مجمع تشخیص مصلحت انتقاد از رویکرد دیپلماتیک هستهای او را « توهین به حاکمیت و نظام مقدس جمهوری اسلامی » توصیف کرده، نوشت: «او نقشی کلیدی در تیم مذاکراتی ایران داشت که در سال 2003 با تعلیق غنی سازی تهران در سایتهای هستهایاش موافقت کرد.» در ادامه همین مقاله به نقل از یکی از دیپلماتهای غربی آمده است: «(...) یکی از بهترین دیپلماتهای ایرانی است که به دنبال حرکت دادن کشورش به سمت و سویی درست بود. او بخشی از رژیم بود که میخواست ایران ( درها ) را باز کند». ما برای اینکه دوستان مجمع از دست ما آزرده نشوند، از ذکر نام این دیپلمات خودداری میکنیم ولی آیا سمت و سوی درستی که این دیپلمات غربی از آن صحبت میکند، همان تعلیق سال 2003ای نبود که رهبر انقلاب به درستی از آن با توصیف عقبنشینی یاد میکنند و با تلخی میگویند: «تعلیق شد یک امر مقدس که ایران اصلاً حق ندارد نزدیکش برود!»
3- مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت در بخش دیگری از جوابیه خود، مذاکرات سعد آباد را «افتخار نظام» قلمداد کرده و تبدیل تعلیق اجباری به داوطلبانه، تبدیل تعلیق گسترده به تعلیق گازدهی، ایجاد فرصت برای تکمیل فناوری هستهای در موارد تکمیل نشده و شکستن وحدت اروپا و امریکا و از همه مهمتر دفع تهدیدهای بینالمللی دانسته است. ما اگر به جای دوستان مرکز تحقیقات مجمع بودیم، حتما لیست بلندتری تدارک میدیدیم (!) و مثلاً نزدیکتر شدن روسها به ایران یا خروج از انزوای بینالمللی و مواردی از این دست را هم به این لیست اضافه میکردیم. اما آیا واقعاً تبدیل تعلیق اجباری به داوطلبانه یا تبدیل تعلیق گسترده به تعلیق گازدهی را میتوان دستاورد سعدآباد قلمداد کرد؟
بد نیست بخشی از بیانیه بعد از مذاکرات را یک بار دیگر باهم مرور کنیم تا لحن گزنده آن برای غرور ملی ایران قابل درکتر باشد، غروری که به گفته بسیاری از کارشناسان غربی مانند «آنتونی گوردزمن» کارشناس برجسته مرکز مطالعات و تحقیقات استراتژیک امریکا (CSIS)مبنای توسعه برنامه هستهای ایران است. در بخشی از بیانیهای که دکتر روحانی آن را قرائت کرد آمده است: به منظور اعتماد بیشتر، ایران به طور داوطلبانه تصمیم گرفته است که برنامه تعلیق خود را ادامه و توسعه داده تا شامل تمام فعالیتهای مربوط به غنیسازی و بازفرآوری و کلیه آزمایشها یا تولید در هر تأسیسات تبدیل اورانیوم شود، آژانس از این تعلیق مطلع خواهد شد و از آن دعوت خواهد شد که بر آن نظارت و آن را تأیید کند.»
ممکن است بگوییم که به لحاظ دیپلماتیک و پرستیژی، بین اقدام داوطلبانه یک کشور با اقدام ناشی از قهر تفاوت وجود دارد ولی آیا در عالم واقع نیز بین این دو تفاوتی وجود دارد؟ امریکا و اروپا از همان روز اول مذاکرات با ایران خواستار تعلیق غنیسازی شدند و هیچ کدام هم حاضر نشدند دامنه زمانی آن را تعیین کنند. در واقع از نظر سیاسی، در نگاه طرفهای برنامه هستهای ایران هیچ تفاوتی بین تعلیق(Suspend) و توقف (stop) وجود ندارد، گو اینکه مقامهای امریکایی از جمله جورج بوش، همان زمان هم از لفظ stop برای غنیسازی استفاده میکردند تا suspend مبنای مشروعیت غنیسازی ایران در آینده نباشد. بنابر این اگر از این زاویه به ماجرا نگاه کنیم، هیچ تفاوتی بین تعلیق داوطلبانه یا اجباری وجود ندارد. غرب با امضای توافق سعدآباد خیلی ساده میخواست به تهران یک چیز بگوید: « شما فقط غنیسازی را متوقف کنید، حالا دوست دارید اسمش را داوطلبانه بگذارید یا چیز دیگر. این دیگر به ما ربطی ندارد!» این نکته ساده را که بعد از هفت سال دوستان ما در مجمع حاضر به درک آن نیستند، مدتها بعد سفیر وقت آلمان در تهران در یک برنامه تلویزیونی بیان کرد: «من نمیخواهم شما را فریب بدهم، ما خواستار تعلیق همیشگی فعالیتهای هستهای ایران هستیم!»
در اینباره اشاره به بخشی از سخنان رهبر انقلاب در سال 1386 نیز شاید راهگشا باشد: «روزی بود که اینها (امریکاییها) حاضر نبودند پنج عدد سانتریفیوژ را تحمل کنند. مسئولان گفتوگو و مذاکره با اروپا حاضر شده بودند بیست تا سانتریفیوژ را نگه دارند، آنها گفته بودند نمیشود؛ گفته بودند پس لااقل پنج تا، گفته بودند نمیشود. اگر میگفتند یکی، باز هم میگفتند نمیشود! امروز چندین هزار تا سانتریفیوژ دارد کار میکند، تعداد زیادی هم آماده کار گذاشتن است… این یکی از آن رخنههاست که اعتماد به نفس ملی را ضربه میزند؛ همچنان که در چند سال قبلمتأسفانه این کار شد. یعنی همین مسئله انرژی هستهای را که باید پشتوانه مستحکم اعتماد به نفس ما ملت ایران میشد، خواستند وسیلهای بکنند برای اینکه اعتماد به نفس را از ما بگیرند... هی فشار آوردند که باید این را تعطیل کنید، باید آن را تعطیل کنید. رسیدند به کارخانه یو.سی.اف اصفهان، گفتند: این را هم باید تعطیل کنید.»
اما درباره تهدیدهای واشنگتن- تل آویو آیا واقعاً مذاکرات سعد آباد آن طور که دوستان مجمع میگویند، تهدیدهای طراحی شده امریکا و رژیمصهیونیستی را نقش بر آب کرد؟ این فرضیه هم مبتنی بر همان سوء برداشتهایی است که چند سال است ذهن و فکر برخی دوستان را درنوردیده است. البته ما و نه هیچ انسان عاقل دیگری احتمال ماجراجویی امریکا و اسراییل را منتفی نمیدانیم ولی خوب است دوستان فقط به همین یک سؤال جواب دهند که واقعاً آیا احتمال حمله امریکا و اسراییل در سال 2003 بیشتر بود که ایران هیچ انباشتی از اورانیوم غنی شده نداشت یا حالا که بیش از 2000 کیلوگرم اورانیوم کمتر غنی شده و لااقل 35 کیلوگرم اورانیوم 20 درصد دارد؟ اگر سطح توسعه هستهای ایران را مهمترین متغیر تأثیرگذار بر امنیتی شدن رویکرهای غرب نسبت به ایران قلمداد کنیم، به این نتیجه میرسیم که سطح تهدید نظامی علیه ایران، امروز بسیار بیشتر از زمان تعلیق است. واقعیت این است که طی هشت سال گذشته، گزینه تهدید علیه ایران همواره مطرح بوده ولی تجربه نشان داده که غرب از این تهدید بیشتر برای ایجاد شرایط روانی با هدف توقف برنامه هستهای ایران و گاهی هم برای دستیابی به امتیازهای سیاسی پای میز مذاکرات استفاده کرده است، تجربهای که لااقل یک بار در سال 2003 و امضای توافق سعد آباد موفق بوده است.
شاید اگر در سال 2003 کسی میگفت که تهدیدهای امریکا و اسراییل جدی است قابل باور بود ولی جای تعجب دارد که چطور دوستان مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع الان هم که بر بالای پشت بام تاریخ نشستهاند، باز هم با قطع و یقین میگویند «مذاکرات سعدآباد منجر به دفع تهدیدات بینالمللی شد که در آن ایام توسط امریکا و صهیونیسم طراحی شده بود.» کاربرد کلمه «طراحی» در مرکز تحقیقات استراتژیک نظام واقعاً جای تعجب دارد. ما در روزنامه جوان از دوستانمان در مجمع میخواهیم اگر سند یا مدرکی دارند که نشان میدهد «امریکا و صهیونیسم» در سال 2003 برای حمله به ایران نقشه کشیده بودند خوب است آنها را هم در این وانفسای انتشار اسناد و مدارک توسط ویکی لیکس، منتشر کنند.
4- در جوابیه مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت به سخنان رهبر انقلاب بعد از مذاکرات سعد آباد استناد شده که فرمودند: «هیچ تسلیمی تا اینجا وجود نداشته است. این یک حرکت سیاسی و کار دیپلماسی است... با دقت و ملاحظه جوانب کار کردهاند و حواسشان جمع است که کاری بر خلاف مبانی و اصول انجام نگیرد.» همانطور که این مرکز نیز تصریح کرده این سخنان 12 روز بعد از مذاکرات سعدآباد بیان شده، ولی آیا میتوان برآیند نظرات رهبری درباره رویکرد هستهای تیم آقا روحانی را در سخنان ایشان فقط 12 روز بعد از مذاکرات سعدآباد جستوجو کرد.
برآیند دیدگاههای رهبر انقلاب در مورد روندی که طی آن سالهای تعلیق بر مذاکرات هستهای حاکم بود چند سال بعد یعنی در سال 1386 در سخنان ایشان در جمع دانشجویان دانشگاههای یزد منعکس شده است، جایی که ایشان از فرایند عقبنشینی مسئولان هستهای وقت در مقابل غرب انتقاد کرده و فرمودند: « من همان وقت هم در جلسه مسئولین ـ که از تلویزیون پخش شد ـ گفتم اگر چنانچه بخواهند به این روند مطالبه پىدرپى ادامه بدهند، بنده خودم وارد میدان مى شوم؛ همین کار را هم کردم. بنده گفتم که بایستى این روند عقبنشینى متوقف شود و تبدیل بشود به روند پیشروى، و اولین قدمش هم باید در همان دولتى انجام بگیرد که این عقبنشینى در آن دولت انجام گرفته بود؛ و همین کار هم شد. در زمان دولت قبل، اولین قدم به سمت پیشرفت برداشته شد؛ تصمیم گرفته شد که کارخانه یو.سى.اف اصفهان راهاندازى شود و راهاندازى هم شد و دنبالش هم بحمدالله این پیشرفتهاى بعدى است تا امروز.»
5- دوستان مجمع میگویند که تیم اول هستهای فرصت
سیاسی- حقوقی به وجود آورد که UCF اصفهان افتتاح و تکمیل، 1274 سانتریفیوژ تولید، ساخت سانتریفیوژهایP2 تکمیل و آب سنگین به دست آید. مگر ما در گزارش «جلیلی در ژنو آبروی سعد آباد را خرید» این دستاوردها را نفی کردهایم و احیانا گفتهایم که ایران در این دوره دچار «خواب توسعهای» شده بود که دوستان دستاوردهای هستهای آن دوره را قطار کردهاند؟ تمام حرف منتقدین تیم هستهای اول این است که خشتی که در سعدآباد بنا شد، خشتی سست بود که اگر ساختمان هستهای جمهوری اسلامی بر آن بنا میشد، نه تنها به ثریا نمیرسید، بلکه زلزلهای ضعیف آن را ویران میکرد. همانطور که رهبر انقلاب فرمودند «این عقبنشینیها - فایده اش این بود که هم خودمان وعدهها و حرفهاى رقباى اروپایى و غربى را تجربه کردیم، هم افکار عمومى دنیا تجربه کرد» ولی اگر همان رویکرد « نگرانیزدایی» که جناب دکتر روحانی و دوستانشان به آن معتقد بوده و هستند و از آن صحبت میکنند، بر روند تعاملات تهران و غرب حاکم میشد، روند کلی تحولات کشور بهخصوص در حوزه هستهای به سمت و سویی دیگر پیش میرفت.
6- و نهایت اینکه ما هم معتقدیم که تحولات در کشورها فرآیندی است و نمیتوان حوادث تاریخی را مجرد و قطعه قطعه بررسی کرد، ولی باید توجه داشته باشیم آن چیزی که به این تحولات شکل میدهد، ذهنیت تصمیمسازان و تصمیمگیرندگان است. تصمیمسازان وقتی پشتمیز مذاکره مینشینند، سلولهای ذهنشان را هم روی میز میریزند و روندهای خلق شده، حاصل جنگ ذهنهاست. ذهنیتی که در ناخودآگاهش مذاکرات را فضای «نگرانیزدایی از غرب» تلقی میکند، چیزی بیش از سعدآباد در تاریخ باقی نخواهد گذاشت ولی از ذهنیتی که فضای مذاکرات را صحنه دستیابی به موازنه تلقی کند، ژنو-3 خلق میشود.
چند نکته پیرامون جوابیه تیم اسبق مذاکرات هستهای
نرد عشق هستهای با غرب در تالار اعتمادسازی
چندی پیش روزنامه جوان مطلبی را در درباره مسائل هستهای جاری و دوران اصلاحات به چاپ رساندکه برخی از موارد آن مورد اعتراض مرکز مطالعات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت قرار گرفته است. در این یادداشت کوتاه سعی میشود به مواردی از اعتراضات مجمع پاسخ گفته شود.
1- این ادعا که تمامی محورهای مذاکراتی قبل از مذاکرات به تصویب مقامهای عالی کشور میرسید به چند دلیل کاملاً گمراه کننده است. دلیل اول این است که مسلماً مقامهای عالی کشور، تیم مذاکره کننده نبودهاند و صرفاً به سیاستگذاری کلان میپرداختند اما در امور ریز اجرایی و مذاکراتی مداخله نمیکردند همچنان که اکنون هم نمیکنند. در نتیجه منتسب کردن ریز آنچه در مذاکرات میگذشت به مقامهای عالی نظام صرفاً تاکتیکی برای گریز از انتقادهای بیشماری است که به عملکرد تیم مذاکره کننده قبلی وجود دارد.
ضمن اینکه این سؤال وجود دارد که چگونه است که آقایان وقتی از توفیقات، بحث به میان میآید همه آن را صفر تا صد به خود ربط میدهند و ذکری از «مقامهای عالی نظام» به میان نمیآورند اما وقتی پای انتقادها وسط میآید بلافاصله خود را کنار میکشند و پای مقامهای نظام را به میان میآورند.
دلیل دوم و بسیار مبناییتر این است که بنا به مستندات موجود، تیم مذاکره قبلی اساساً اعتقادی به این نداشت که فناوری غنیسازی یک فناوری با ارزش ذاتی است و پیشرفتهای فنی کشور در این حوزه را هم چندان جدی نمیگرفت.
در پیش گرفتن همزمان دو استراتژی ارتقای روابط و اعتمادسازی از سوی این تیم نشان میدهد، نگاه راهبردی آن به فناوری غنیسازی صرفاً ابزاری برای معامله و نزدیکشدن به غرب بوده و همچنان که پذیرش طولانی مدت تعلیق نشان میدهد، آنها کاملاً آماده بودهاند که در مقابل خندههای پوشالی وتهدیدهای توخالی غرب کل فناوری کشور را به غرب هدیه کنند. و دلیل آخر این است که مسلماً اقتضای تدبیر، آن بوده است که مقامهای عالی نظام، سیاستگذاریهای هستهای کشور را در حد تاب و طاقت و توان تیم مذاکرهکننده و به ویژه دولت وقت تنظیم کنند و بدون تردید از دولت اصلاحات با آن روحیه تسلیمپذیری و خودباختگی محض، بیش از آنچه در آن هنگام معین شد انتظار نمیشد داشت.
2- درباره اشراف طرف غربی به تیم مذاکرهکننده قبلی همین بس که اکنون دو تن از اعضای کلیدی این تیم یکی در امریکا مقیم است و دیگری در تردد دائم بین کشورهای اروپایی است. بسیار جالب خواهد بود اگر مرکز محترم تحقیقات استراتژیک مجمع توضیحی در این باره بدهند که وقتی روزنامه وال استریت ژورنال اخیراً در مقالهای نوشت حضور حسین موسویان در امریکا پنجرهای از اطلاعات به روی این کشور گشوده منظورش چه بود؟!
3- درباره مذاکرات سعدآباد که منجر به بیانیه تهران شد ادعایی از جانب جوابیهنویسان محترم مطرح شده که عمیقاً سؤالبرانگیز است. در میان همه آنچه نوشتهاند فقط این مورد صحیح است که این بیانیه، تعلیق را در مورد آن بخش از چرخه سوخت که هنوز تکمیل نشده بود نپذیرفت.
اما آقایان به این نکته اشارهای نکردهاندکه هر بخش از فناوری هستهای ایران به محض تکمیل نسبی (نه کامل) تعلیق میشد، به گونهای که در توافقنامه پاریس در نوامبر 2004 کل فناوری هستهای ایران(چرخه و سوخت) به حال تعلیق درآمد!
علاوه بر این معلوم نیست جوابیهنویسان محترم چگونه مدعی شدهاند که توانستهاند تعلیق را از امری اجباری به امری اختیاری بدل کنند. درست است که در قطعنامههای شورای حکام نوشته میشد تعلیق امری داوطلبانه و بدون الزام حقوقی است اما بلافاصله بعد از آن به صراحت این عبارت را ذکر میکردند که تعلیق امری «ضروری» (essential ) نیز هست و لابد آقایان میدانند که این عبارتی است که میتوانست همه آن تعابیر دیگر را بیمعنا کند چنانکه کرد. به راستی خوب است آقایان به این سؤال پاسخی بدهند که اگر تعلیق امری داوطلبانه بود چرا با خروج ایران از تعلیق در آگوست 2005 بلافاصله ایران در نشست اضطراری شورای حکام به «عدم پایبندی» متهم شد و بعد هم در فوریه 2006 پرونده آن را به طور غیرقانونی به شورای امنیت ارجاع دادند؟!
4- اگرچه گفتنیهای فراوانی هست اما در اینجا به ذکر همین یک نکته به عنوان خاتمه این مطلب بسنده میکنیم که تیم مذاکره کننده در دولت اصلاحات در همه مواردی که اقدامی عزتمندانه انجام داده از جمله هنگام خارج کردن تأسیسات یو.سی.اف از تعلیق تحت فشارهای مقامهای عالی نظام بوده و خود هیچ اعتقادی به اینکه باید در مقابل غرب ایستاد و برای استیفای حقوق ملت هزینه داد نبوده است. دقیقاً به همین دلیل است که جرج بوش زمانی که کاخ سفید را ترک میکرد از «دوران خوش همکاری با اصلاحطلبان ایران که با پذیرش تعلیق همراه بود» سخن گفت و از اینکه آن دوران با روی کار آمدن دولت اصولگرا به پایان رسیده به شدت ابراز خشم و ناراحتی کرد.
5- انبوهی از ملاحظات از جمله وضعیت خطیر فعلی کشور و ثابت شدن این نکته در سال 88 که برای امثال جوابیهنویسان محترم امنیت ملی و مرزبندی با عامل دشمن ذرهای موضوعیت ندارد اکنون اقتضا میکند که بسیاری از بحثها سربسته بماند. ما مشتاقانه امیدواریم روزی مجال بحث تفصیلی در این مورد فراهم شود.